کرد افشاری، علیرضا (14 فروردین ۱۳۳۹ – 1 اردیبهشت ۱۳۶۶) معاون گردان یا رسول (ص) لشکر ویژه ۲۵ کربلا، نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
علیرضا کردافشار فرزند ابوالقاسم و سکینه پورحسن در شهر بندرگز واقع در غرب استان گلستان به دنیا آمد. پدرش کارمند راهآهن بود و مادرش خانه دار. تنها پسر خانواده بود و سه خواهر داشت. خانواده کردافشار وضعیت اقتصادی متوسطی داشتند. علیرضا مقاطع مختلف زندگیاش را در شهر بندرگز سپری کرد. دوره ابتدایی را در دبستان نظام الملک و راهنمایی را در مدرسه برزویه زادگاهش گذراند. مقطع متوسطه را نیز در دبیرستان شاهپور (شهید امیرلطیفی فعلی) بندرگز در رشته علوم تجربی به تحصیل پرداخت (فرهنگ ...، ص ۳۴۸؛ کردافشار، فاطمه). دوران تحصیل در دبیرستان، با مبارزات مردم ایران بر ضد حکومت پهلوی دوم مصادف بود. او، توسط دامادش رضوان کردافشار که با شهید غلامرضا اسدی عرب (شهادت: ۱۳ دی ۱۳۵۷) از انقلابیون مطرح بندرگز ارتباط داشت، با فعالیتهای مبارزاتی آشنا شده و در تظاهرات و راهپیماییها و تجمعات شبانه بر ضد حکومت پهلوی دوم شرکت می کرد (کردافشاری، فاطمه؛ موسوی، ج۲، ص ۲۴۰).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در خرداد ۱۳۵۸ با معدل کل ۱۷، موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته علوم تجربی شد (اداره آموزش و پرورش...).
بعد از اخذ دیپلم، در ۱۳۵۸ ش. از طریق ژاندارمری (فرماندهی انتظامی) به خدمت سربازی رفت و پس از طی دوره آموزشی نظامی، در پاسگاه شهر رودبار، در مجاورت شهر رشت مرکز استان گیلان مشغول خدمت گردید. مدتی نیز به عنوان محافظ امام جمعه وقت شهر کوچصفهان واقع در حوالی شهر رشت مرکز استان گیلان به خدمت پرداخت. در حین خدمت، به طور داوطلبانه به غرب کشور اعزام شد و در مقابله با گروهکهای ضد انقلاب در کردستان حضور فعال داشت (کردافشاری، رضوان).
با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در عملیات والفجر ۱ (21 فروردین ۱۳۶۲) در منطقه فکه و جبل فوقی که با هدف پیشروی به سوی العماره و تهدید آن از شمال انجام شد، در گردان مسلم بن عقیل لشکر ۲۵ کربلا به فرماندهی شهید ذبیح الله عالی حضور داشت (خاکی).
وی همچنین در عملیات والفجر ۴ (27 مهر ۱۳۶۲) که در جبهه شمالی در منطقه سلیمانیه – پنجوین با هدف تصرف دره شیلر و پنجوین و انسداد معابر تردد ضد انقلاب اجرا شد، به عنوان نیروی گردان مسلم بن عقیل لشکر ۲۵ کربلا حاضر بود (خاکی).
در ۱۳۶۴ ش. به عنوان کارمند، در اداره مخابرات شهرستان بندرگز مشغول به کار شد اما در ایام عملیات، به صورت داوطلبانه در جبهه حضور پیدا میکرد (کردافشاری، رضوان).
در عملیات والفجر ۸ (20 بهمن ۱۳۶۴) که در جبهه جنوبی فاو (شبه جزیرهای در جنوب شرقی عراق) با هدف تصرف آن منطقه و تهدید بصره از جنوب اجرا شد، شرکت نمود. بر طبق نقل همرزمان شهید، اوج درخشش علیرضا در این عملیات بود که به عنوان آرپیجی زن و نیروهای غواص خط شکن محور ۷ در گردان یا رسول (ص) لشکر ویژه ۲۵ کربلا حضور داشت و شجاعت و رشادت زیادی از خود به خرج داد. او در ساحل فاو، نیروهای دشمن را با شلیک گلولههای آرپیجی زمینگیر کرد و زمینه ورود رزمندگان ایران به شهر فاو عراق و تصرف آن را فراهم نمود (خاکی). او در این عملیات دچار مجروحیت شدید گردید و به بیمارستان شهید هاشمی نژاد تهران منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. پس از بهبودی نسبی به بندرگز بازگشت و در اداره مخابرات این شهر، مشغول به کار شد (کردافشاری، رضوان).
علیرضا از آنجا که حضور در جبهه را وظیفه و تکلیف خود میدانست، بار دیگر در ۵ بهمن ۱۳۶۵ به عنوان بسیجی به جبهه رفت و در گردان یا رسول (ص) لشکر ۲۵ کربلا که در هفت تپه واقع در جنوب شرقی شهر شوش در استان خوزستان مستقر بود، حضور پیدا کرد و پس از آن در عملیات کربلای ۱۰ (25 فروردین ۱۳۶۶) که در حوالی شهر ماووت، در استان سلیمانیه عراق انجام شد به عنوان معاون گردان یا رسول (ص) حضور داشت. در این عملیات نیز جانفشانی زیادی از خود نشان داد (خاکی؛ سپاه...، فرم گواهی).
سرانجام علیرضا کردافشاری در ۱ اردیبهشت ۱۳۶۶ در همین عملیات و در قله تپه سبز منطقه بانه مشرف بر شهر ماووت عراق، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه و پای چپ به شهادت رسید (خاکی؛ موسوی، ج ۲، ص ۲۴۳).
شهید کردافشاری از کودکی فردی مودب بود و رعایت شئونات اسلامی، او را از پسران فامیل متمایز میکرد. به همراه پدرش در نماز جماعت و مراسمهای مذهبی و دینی شرکت میکرد. به پدر و مادرش بسیار احترام میگذاشت. حتی در نشستن جلوی آنها رعایت ادب میکرد و دو زانو مینشست. به عبادت و روزه گرفتن علاقهمند بود. اهل مطالعه بود و در اوقات فراغت به مطالعه کتابهای آیت الله دستغیب، شهید مطهری و نهج البلاغه و کتاب داستان میپرداخت. از غیبت و پشت سر افراد صحبت کردن پرهیز داشت. اگر در جلسهای غیبت انجام میشد، ملایمت به خرج نمیداد و بلافاصله مجلس را ترک میکرد. علاقه خاصی به امام خمینی (ره) داشت و همیشه برای سلامتی ایشان دعا میکرد. در جبهه، روحیات عرفانی بالایی پیدا کرده بود. اهل نماز شب و تهجد شبانه و دعا بود. دعای توسل را از حفظ بود (کردافشاری، فاطمه؛ موسوی، ج ۲، ص ۲۳۹ و ۲۴۰). در اوقات فراغت در جبهه، بسیار قرآن تلاوت میکرد و هر چند روز یکبار ختم قرآن داشت. (خاکی)
شهید کردافشاری در بخشی از وصیتنامه خود آورده است: «حقانیت را در این راه یافتم که فقط خدای یگانه را بپرستم و اسلام را که والاترین دینهاست، دین خود قرار دهم و رهبرم را امامخمینی(ره) تا تحت رهبری وی بتوانم در راه الله برای اسلام عزیز خدمتی کرده باشم. امیدوارم که خداوند منان این جان ناقابل را از این بندهی حقیر خود قبول کند و مرا در جوار رحمت بیپایانش جای دهد و از گناهانم درگذرد و مرا بیامرزد. همچنین از مادران و پدران این امّت عزیز و حزب الله تمنا مینمایم که فرزندانی با اخلاق اسلامی تربیت نمایند و همانند ابراهیم(ع) و هاجر که اسماعیلشان را به قربانگاه عشق و شهادت در راه خدا بردند، فرزندانشان را ایثار نمایند. هم چون گذشته جبههها را پرکنید و به دشمن فرصت ندهید که جان تازه گرفته و تجدید قوا نمایند. از خواهران مسلمان میخواهم حجاب خود را حفظ نمایند زیرا حجاب آنها کوبندهتر از خون من است. حجابشان تیری است بر قلب دشمنان اسلام (موسوی، ج ۲، ص ۲۴۴).
مآخذ: ادارۀآموزشوپرورش شهرستان بندرگز، گواهی امتحانات، سند مورخ خرداد ۱۳۵۸، سند بش، موجود در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گلستان؛ اداره ثبت احوال شهرستان بندرگز، شناسنامه، سند بش، موجود در همانجا؛ خاکی، یحیی، (همرزم شهید)، مصاحبه با حسین الوند، ۲۸ فروردین ۱۴۰۴؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان بندرگز، فرم گواهی مسئولیت، سند بش، موجود در ادارهکلحفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گلستان؛ کردافشاری، رضوان (داماد شهید و رئیس اداره مخابرات شهرستان بندرگز در دوران دفاع مقدس)، مصاحبه با حسین الوند، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴؛ کردافشاری، فاطمه (خواهر شهید)، مصاحبه با همو، ۲۸ فروردین ۱۴۰۴؛ فرهنگ اعلام شهدا: استان گلستان، به کوشش معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران: شاهد، ۱۳۹۳ ش؛ موسوی، سیدسعید، فرهنگنامه جاودانههای تاریخ: زندگی نامه فرماندهان شهید استان گلستان، ج۲، تهران: شاهد، ۱۳۸۹ش.
/حسین الوند - سمیه خزاعی/